محدثهمحدثه، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل خوشبوی مامان و بابا محدثه

برای نازنین دخترم

ترنمــ بارانـ را نصار چشمانتــــ میکنمــ نازنینمـــ تا شبنمـــی شود بر سرخـی گونه هایتـــــــــــــــ و داغی بوسه امـــ را به پیشانی اتـــــــــ به یادگــــار میگذارمـــــ و دستــــــ نوازشمــ را به موهایتـــ هدیــه میکنمـــــ کــه تا عمــر داری مرا از خاطر نبری       ...
12 مهر 1391

روز دختر مبارک

دختر عزیزم ناز مامان و بابا   برکت خونمون گل همیشه خندون ما بهترین هدیه خداوند به مامان و بابا    روزت مبارک دلبندم همیشه شاد و خندان باشی گل قشنگم         شب روز دختر رفتیم فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه خیلی بهت خوش گذشت دو شاخه گل هم از بابایی هدیه گرفتی اینم عکسش         ...
29 شهريور 1391

کلاس زبان

سلام دختر ناز مامان چهارشنبه فاینال کلاس زبانت بود و نمره 100 گرفتی عزیزم   من به خودم میبالم که یه دختر باهوش دارم  که هر ترم مامان و بابا رو خوشحال میکنه و نمره 100 میگیره مرسی مامانی من بهت افتخار میکنم  خوشگلم . چهارشنبه سالگرد ازدواج من و بابایی بود و ما با هم رفتیم و برای بابایی کادو خریدیم یه تیشرت و یه شلوار لی بعد هم تا رسیدیم خونه داد زدی بابا سوپرایز ........ هیچ وقت یادم نمیره سومین سا...
27 شهريور 1391

ثبت نام پیش دبستانی گل من

سلام نازدونه مامانی قربون شکلت برم دیروز انتظارت به سر رسید و رفتیم پیش دبستانی ثبت نام کردیم - از ذوق رفتن شب قبلش نمیتونستی بخوابی و مدام میپرسیدی الان بخوابم میتونم صبح به موقع بیدار بشم . رفتیم عکس گرفتیم با مقنعه تا آخر هفته هم لباسهات آماده میشه . دیروز یه جشن پیش دبستانی گرفتیم و شام رفتیم بیرون و موقع برگشت چون جشن شما تکمیل بشه رفتیم پارک و شما کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت  امیدوارم زنده باشم و یه روزی جشن پایان تحصیلات دانشگاهی برات بگیرم - و همه رو دعوت کنم به امید اون روز . موفق باشی دختر قشنگم ...
27 شهريور 1391

اولین هدیه پیش دبستانی

روز پنج شنبه 91.6.16 اولین هدیه پیش دبستانی ات رو گرفتی یه کیف صورتی با یه کیتی خوشگل که خیلی دوستش داری اولین هدیت رو از مامانی معصومه گرفتی و تا شب اون کیف رو کولت بود و شب تا صبح هم کنارت خوابوندی و دوستش داشتی عسلم   ...
27 شهريور 1391

بالاخره 3 به 1 شدیم

نازگل مامان به آرزوش رسید و فهمید نینی تو دل مامانی دختره وقتی رفته بودیم سونو کلی ذوق داشتی تا بفهمی خواهر دار میشی یا برادر و از وقتی دکتر بهت گفت تو بردی و به قول خودت 3 به 1 شدیم خیلی خوشحال شدی بینهایت . بهت تبریک میگم به خواسته دلت رسیدی خوشگلم ...
18 شهريور 1391

مسافرت به اصفهان

سلام دختر مهربونم گل ناز نازی مامان جمعه تاریخ 91.6.3 ساعت 4 صبح راه افتادیم به سمت اصفهان که شما فرموده بودید منو بغل کنید ببرید تو ماشین من بیدار بشم ببینم تو ماشینم که همین کار رو کردیم و البته بیدار بودی و خودت رو زده بودی به خواب خیلی بلایی بعدش تا بعد از قم بیدار بودی و بعدش خوابت برد بابایی هم برات یک کایت خریده بود که بماند چقدر گیر دادی پاشو هواش کن زود باش و از شانس کایت تو هیچ بادی نوزید ولی دل سیر تو اونجا اسکیت بازی کردی خوش به حالت . طی راه رو که خوابیده بودی و خستگی نداشتی ولی من و بابایی خسته بودیم میخواستیم بخوابیم ولی تو و نینیمون بیدار بودید ...
18 شهريور 1391

وقتی برای اولین بار نینی مون رو دیدی

سلام پرنسس مامان .   نمیدونم خودت کی میتونی این مطلب رو بخونی و تو اون روز من زنده هستم یا نه ولی بدون همیشه و همیشه خیلی برای مامان عزیز بودی و هستی تو هدیه خداوندی امیدوارم بتونم امانتدار خوبی باشم . روز یکشنبه 91/5/1  من و بابایی به قولی که بهت داده بودیم عمل کردیم و همراه خودمون بردیمت سونوگرافی وقتی تصویر نینی رو تو مانیتور دیدی خیلی ذوق کردی و با صدای بلند میخندیدی اون دست و پاهاش رو تکون میداد و تو براش قربون صدقه میرفتی وقتی که آقای دکتر صدای قلبش رو پخش کرد خیلی تعجب کرده بودی به من میگفتی مامان صدای قلبشه میشنوی چقدر نازه . و تا شب اون روز و روزهای آینده مدام حرکت های اون رو انجام مید...
5 مرداد 1391

پای بچم زخم شده بود

الهی مامان فدای اون زخم پای بچش بشه. دیروز پات زخم شده بود یه زخم خیلی کوچولو ولی تو انگار که یه زخم خیلی بزرگ داشتی هی قربونش میرفتی آخییییییی. اومدی پیرهن منو میزنی بالا و من نمیذاشتم    میگم چیکار داری میکنی ؟ میگی دارم زخمم رو به نی نی نشون میدم ! آخرش هم شکمم رو آوردی بیرون میگی ببین نی نی پای خواهری زخم شده و منمرده بودم از خنده فدای اون زخم کوچولوی دختر کلیم برم من ...
31 تير 1391

استخر

دیروز رفته بودی استخر خیلی بهت خوش گذشته بود و من از این بابت خیلی خوشحالم ولی 2روز بود که پیش خاله سهیلا بودی انگار غم عالم رو تو دل من ریخته بودند اصلا خونمون رو بدون تو دوست ندارم راستش رو بخوای من بدون تو میمیرم گلم عاشقونه دوستت دارم .پنج شنبه حالم خوب نبود و تو چه مهربون بهم رسیدگی میکردی از جام نمیتونستم بلند بشم ولی وقتی فهمیدی گرسنمه با اون دستهای مهربونت برام بیسکوییت آوردی و من گریم گرفت و از ته دل خدا روشکر کردم که دختر دارم  و بهم کمک میکنه و واقعا از خدا خوشبختی تو رو خواهانم دعای مامانی همیشه پشت و  پناهت . تو روزای آینده میخوام از روزهای بدنیا اومدنت و خاطرات شیرین روزهایی که تو دل مامانی بودی بنویسم . ...
24 تير 1391