محدثهمحدثه، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

گل خوشبوی مامان و بابا محدثه

وقتی تو دل مامانی بودی

سلام ناز گلم امروز میخوام خاطره روزی رو که مثل فرشته ها اومدی تو زندگی مامان و بابا رو تعریف کنم برات . من و بابایی مدتی بود چشم انتظارت بودیم تا بیای روزها رو سپری میکردیم و منتظرت بودیم یه روز ساعت 6 صبح بیدار شدم وبیبی چکی رو که قایمکی خریده بودم رو با ناامیدی امتحان کردم صدای قلبم اونقدر بلند شده بود که با گوشهام میشنیدم چشمهام رو بستم و وقتی باز کردم چیزی که دیده بودم رو باور نمیکردم وای دو خط کمرنگ ! چشمهام گرد شده بودند و باورم نمیشد مگه میشه خدای من ! فرشته من اومده تو دل من مگه ممکنه ؟ دوباره نگاه کردم و وقتی باورم شد بدو بدو رفتم پیش بابا و از خواب بیدارش کردم بهش گفتم یه خبر اگه گفتی ؟ بیچاره بابایی ترسید و زود...
16 آبان 1391
1