استخر
دیروز رفته بودی استخر خیلی بهت خوش گذشته بود و من از این بابت خیلی خوشحالم ولی 2روز بود که پیش خاله سهیلا بودی انگار غم عالم رو تو دل من ریخته بودند اصلا خونمون رو بدون تو دوست ندارم راستش رو بخوای من بدون تو میمیرم گلم عاشقونه دوستت دارم
.پنج شنبه حالم خوب نبود و تو چه مهربون بهم رسیدگی میکردی از جام نمیتونستم بلند بشم ولی وقتی فهمیدی گرسنمه با اون دستهای مهربونت برام بیسکوییت آوردی و من گریم گرفت و از ته دل خدا روشکر کردم که دختر دارم و بهم کمک میکنه و واقعا از خدا خوشبختی تو رو خواهانم دعای مامانی همیشه پشت و پناهت . تو روزای آینده میخوام از روزهای بدنیا اومدنت و خاطرات شیرین روزهایی که تو دل مامانی بودی بنویسم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی