محدثهمحدثه، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

گل خوشبوی مامان و بابا محدثه

سلام خواهر گلم من اومدم

1391/12/27 14:28
نویسنده : نسرین و علی
327 بازدید
اشتراک گذاری

سلام محدثه جون بالاخره انتظارت به سر رسید و خواهر کوچولوت بدنیا اومد البته به خاطر کارهای زیادم با دو ماه تاخیر اومدم برات نوشتم ببخشید مامانی آخه خیلی کار داشتم و هر هفته هم مهمون و کارهای خونه و مهدیس و غیره .

  

روز تولد مهدیس صبح رفتیم خونه بابایی بهمن و تو اونجا موندی و با یه دنیا نگرانی و استرس تنهات گذاشتم و رفتم بیمارستان البته موقع خداحافظی کلی گریه کردم و تمام مسیر رو تا اونجا به یادتو بودم تو بیمارستان حتی با صدای موزیک آسانسور هم گریم میگرفت سر اذان ظهر هم از ته دلم برات آرزوی سلامتی و خوشبختی کردم و بعد راهی اتاق عمل شدم و مهدیس جون ساعت 5 : 3 به دنیا اومد و من ساعت 30 :4 به هوش اومدم و بعد از پرسیدن سلامت مهدیس سراغ تو رو میگرفتم تا اینکه از در اتاق اومدی تو یه دسته گل زیبا دستت بود و قشنگتر از اون نقاشی بود که برام کشیده بودی و برای من خیلی عزیز بود و خلاصه با دیدن تو خیلی آرومتر شدم . قشنگترین هدیه های من از طرف خدا شما دخترای نازم هستید و خدا رو برای داشتن شما خیلی شکر میکنم . از وقتی که اومدیم خونه تا امروز خیلی تو نگهداری مهدیس بهم کمک کردی عزیزم خیلی ممنونم . یه خاطره جالب : داشتیم سه تایی با هم با ماشین میرفتیم خونه مامانی تازه راه افتاده بودیم که مهدیس گریه کرد و آروم نمیشد و من دنبال جایی بودم تا پارک کنم و آرومش کنم که تو براش لالایی خوندی و در کمال ناباوری اون هم آروم شد و خوابید و تا اونجا خواب بود بعد اون روز هم تا گریه میکنه تو براش همون لالایی رو میخونی و اون آروم میشه قربونت برم . داریم به عید نزدیک میشیم هفته پیش جشن هفت سین داشتید تو مدرسه و شما نقش سبزه رو اجرا میکردی

من سبزه قشنگم                            با سرماها میجنگم

وقتی میام به دنیا                            دشت میشه چه زیبا

عید شما مبارک                              عید شما مبارک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)