سلام خواهر گلم من اومدم
سلام محدثه جون بالاخره انتظارت به سر رسید و خواهر کوچولوت بدنیا اومد البته به خاطر کارهای زیادم با دو ماه تاخیر اومدم برات نوشتم ببخشید مامانی آخه خیلی کار داشتم و هر هفته هم مهمون و کارهای خونه و مهدیس و غیره .
روز تولد مهدیس صبح رفتیم خونه بابایی بهمن و تو اونجا موندی و با یه دنیا نگرانی و استرس تنهات گذاشتم و رفتم بیمارستان البته موقع خداحافظی کلی گریه کردم و تمام مسیر رو تا اونجا به یادتو بودم تو بیمارستان حتی با صدای موزیک آسانسور هم گریم میگرفت سر اذان ظهر هم از ته دلم برات آرزوی سلامتی و خوشبختی کردم و بعد راهی اتاق عمل شدم و مهدیس جون ساعت 5 : 3 به دنیا اومد و من ساعت 30 :4 به هوش اومدم و بعد از پرسیدن سلامت مهدیس سراغ تو رو میگرفتم تا اینکه از در اتاق اومدی تو یه دسته گل زیبا دستت بود و قشنگتر از اون نقاشی بود که برام کشیده بودی و برای من خیلی عزیز بود و خلاصه با دیدن تو خیلی آرومتر شدم . قشنگترین هدیه های من از طرف خدا شما دخترای نازم هستید و خدا رو برای داشتن شما خیلی شکر میکنم . از وقتی که اومدیم خونه تا امروز خیلی تو نگهداری مهدیس بهم کمک کردی عزیزم خیلی ممنونم . یه خاطره جالب : داشتیم سه تایی با هم با ماشین میرفتیم خونه مامانی تازه راه افتاده بودیم که مهدیس گریه کرد و آروم نمیشد و من دنبال جایی بودم تا پارک کنم و آرومش کنم که تو براش لالایی خوندی و در کمال ناباوری اون هم آروم شد و خوابید و تا اونجا خواب بود بعد اون روز هم تا گریه میکنه تو براش همون لالایی رو میخونی و اون آروم میشه قربونت برم . داریم به عید نزدیک میشیم هفته پیش جشن هفت سین داشتید تو مدرسه و شما نقش سبزه رو اجرا میکردی
من سبزه قشنگم با سرماها میجنگم
وقتی میام به دنیا دشت میشه چه زیبا
عید شما مبارک عید شما مبارک